کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
کتاب ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد
ورونیکا، خود را ملکه میدید، برده میپنداشت، غالب میدید و مغلوب میانگاشت. در عالم تصور، با سیاه، با سفید، با زرد، با همجنسگرا، با دارا یا ندار میتوانست نرد عشق ببازد. او به همه تعلق داشت و همهی آنها میتوانستند هر کاری با وی بکنند. او سه بار به اوج لذت رسید. چیزهایی را که هرگز به تصور نکشیده بود در پردهی خیال به تصویر کشید و خود را در میان پاکان و ناپاکان رها ساخت. سرانجام، ناتوان از جلوگیریِ خود، از فرط لذت، از درد دخول و خروج فریاد کشید چه تمامی زنان یا مردانی که در جسم او دخول کرده بودند از دروازههای روحاش خارج میشدند.
صفحه 184