کتاب پیرمرد و دریا | نشر نگاه
کتاب پیرمرد و دریا | نشر نگاه
شاید شخصی سالخورده، به مناسبتی، به یادتان آورده شود که شما خودتان را مدیونش میدانید و حقیقتا هم دوستش دارید. و شاید هم لحظاتی را به یاد آورید که همین شخص به شما نیاز داشته است. یا ممکن است زمانی را پیشبینی کنید که این شخص به دلایلی، به شما تکیه خواهد کرد – حتی زمانی را پیشبینی کنید که او درمانده خواهد شد.
وقتی سانتیاگو و مانولین از ساحل به کافه تراس میروند، ما با یک چنین وضعیتی روبهرو میشویم. پیرمرد پس از یک روز کار بینتیجه یا حتی بدون صید طعمه تازه برای کار فردایش، هیچ پولی ندارد که چیزی نوشیدنی یا خوردنی بخرد. پسرک هر دو را میخرد – یک آبجو و دو ماهی ساردین. وقتی پسرک میگوید اگر ضرورت میداشت میتوانست حتی ساردینها را بدزد، عمق وابستگی او به پیرمرد را میبینیم.
صفحه ۳۵