کتاب هیچ كس مثل تو مال این جا نیست
کتاب هیچ كس مثل تو مال این جا نیست
وینسنت همسری دارد به نام هلنا. او یونانی است و موهای بلندی دارد. رنگشان کرده است. میخواستم مبادی آداب باشم و نگویم موهایش را رنگ کرده اما فکر نمیکنم برایش اهمیتی داشته باشد اگر دیگران هم بدانند رنگ موهایش طبیعی نیست. حالا هم که ریشهی موها خودشان را نشان دادهاند دیگر قیافهاش کاملا شبیه کسی شده که موهایش را رنگ کرده. چه میشد اگر من و او دوستان صمیمی بودیم. چه میشد اگر لباسهایش را به من قرض میداد و میگفت، این به تو بیشتر میآد، پیشت بمونه. چی میشد اگر در میان اشک و آه مرا صدا میزد و من میآمدم آنجا و او را در آشپزخانه دلداری میدادم و وینسنت میخواست بیاید توی آشپزخانه و ما میگفتیم نیا تو. حرفها زنونهاس! چنین صحنهای را در تلویزیون دیدهام. دو تا زن داشتند دربارهی لباس زیرهای گمشده حرف میزدند و یک مرد میخواست بیاید تو و آنها گفتند نیا تو. حرفها زنونهاس. یک دلیل اینکه من و هلنا هیچ وقت دوستان صمیمی نخواهیم شد این است که او قدش دوبرابر من است. اکثر مردم دوست دارند با آدمهایی که همقد و اندازه خودشان باشند دوست شوند، چون اینطوری گردنشان اذیت نمیشود.