کتاب شبح اپرای پاریس
کتاب شبح اپرای پاریس
2 عدد
ساختمان اپرا تمام زندگی مرا بلعیده بود. قبل از سپیدهدم به زمین ساختمانی میآمدم و قبل از نیمهشب به زحمت آنجا را ترک میکردم و هرچه زمان میگذشت ترک آنجا اصولا برایم مشکلتر میشد. هنگامی که زمستان سخت در ماههای ژانویه و فوریه تعطیل کار سنگتراشی را بهدلیل یخبندان اجتنابناپذیر ساخت، من مانند روح سرگردان در ساختمانی که رو به رشد داشت، پرسه میزدم. غالبا در سردابهها ناپدید میشدم تا تغییرات عجیبی را به اجرا درآورم که خودم قادر به توضیح درباره هدف این تغییرات نبودم. دهلیزهای مخفی که هیچ کس نباید از آن اطلاع داشته باشد، دریچههای نامرئی کف اتاق رضایت کامل مرا فراهم میکردند، زیرا باین وسیله مهر نامرئی خود را بر این ساختمان زده بودم. شاید هم اثر فکر مزاحم خود را بر روی آنها باقی گذاشته بودم. برای چیزی که حتی در نظر خودم هم رفتاری مطلقا عجیب بود، هیچ توضیح دیگری نمیتوانست وجود داشته باشد.
صفحه ۳۰۴