کتاب زنی در كابین 10
کتاب زنی در كابین 10
«یه وقتی بهم زنگ بزن، بعدا که برگشتیم سرکار. من همیشه دنبال نویسندههای آزاد میگردم، مخصوصا نویسندههای زرنگی که بلندپروازن.»
با تاسف گفتم: «من با شتاب قرارداد استخدام دارم.» میدانستم که دارد از من تعریف میکند و نمیخواستم این را به رخش بکشم اما مطمئن بودم که بندی در قراردادم درباره عدم همکاری با رقیبان مجله بود و اجازه نمیداد شغل دومی داشته باشم.
تینا شانهاش را بالا انداخت و گفت: «هر طور میلته.» وقتی این حرف را زد، کشتی تکان خورد و او در کنار نرده آهنی تلوتلو خورد. «لعنتی، سیگارم خاموش شد. با خودت فندک نداری عزیزم؟ مال خودم رو توی سالن جا گذاشتم.»
گفتم: «سیگار نمیکشم.»
«لعنتی». تهسیگارش را از روی نرده پرتاب کرد و هر دو نگاهش کردیم که باد آن را بلند کرد و حتی قبل از اینکه با آن متلاطم برخورد کند، از دید دور کرد. باید کارتم را به تینا میدادم یا حداقل به نحوی هوشمندانه برنامههای شمارههای بعدی ورن را از زیر زبانش میکشیدم یا از او میپرسیدم چقدر هندوانه زیر بغل لرد بالمر گذاشته. اگر رو آن بود همین کار را انجام میداد. احتمالا بن تا الان قول قرارداد نویسندگانی آزاد را از او گرفته بود و جهنم و ضرر غیررقابتی.
صفحه 138