کتاب شوری در سر

نویسنده: اورهان پاموک

«خیلی‌خب بابا، خیلی‌خب. من...عاشق شدم، اِ...عاشقِ...رایحه. همون که چشماش درشت و سیاه بود. همون که از همه کوچک‌تر بود، اسمش رایحه بود دیگه، نه؟ جلو میز باباش یهو خوردیم به‌هم، یعنی...نخوردیم به‌هم ولی کم مونده بود بخوریم، راستش...نمی‌دونم دیدی یا نه ولی کم مونده بود که با صورت...یهو چشم‌تو‌چشم شدیم، اون از همون فاصله، زل زد تو چشمای من و...من..اولش فکر کردم فراموش می‌کنم و اصلاً...اما...نتونستم.»

«چی رو نتونستی فراموش کنی؟»

«اِ...چشماش رو، نگاش رو، اِ...تو تو عروسی برخورد ما رو ندیدی؟ البته برخورد هم که می‌گم...»

صفحه 206

افزودن به پاکت خرید 160,000 تومان

کتاب شوری در سر

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

سفری به دنیای نمادین

مروری بر کتاب ناز بالش نوشته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی

آن روی نازیبای دنیای قشنگ نو

مروری بر کتاب دنیای قشنگ نو نوشته‌ی آلدوس هاکسلی

دوستی هم ساختنی است

مروری بر کتاب کودک با هم درستش می‌کنیم! نوشته‌ی لوئیس ییتس

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 160,000 تومان