کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند
نویسنده: بیژن نجدی
هیچ اسبی با او آنهمه راه را ندویده بود. پاکار از گاری پایین آمد. روی صورت اسب شلاق کشید. اسب دست و گردنش را کنار کشید. گاری سُر خورد. اسب به تیرک تکیه کرد. پاهایش باز شد و گاری برگشت. اسب با سفیدیش روی سفیدی برف ریخت و خط سرخی از خون، پشت رانش راه افتاد که او دمش را بر آن کشید. گونیهای گندم از روی گاری قل خورد. پاکار یکییکی تمام فحشهایی را که تا آنروز یاد گرفته بود به خاطر آورد. به گندم فحش داد، به اسب فحش داد، به گاری فحش داد. مرا از گاری باز کرد و به تنه یک درخت بست. حالا گاری روبروی من بود، آن را میدیدم، و نمیدانستم باید از آن بدم بیاید یا نه. پاکار هن و هن میکرد و گونیها را روی آن میگذاشت. طنابهای گاری را گره زد. خودش گاری را تا پشت اسب کشید و تسمهها را دوباره بست.
صفحه ۲۶
- نام کتاب: یوزپلنگانی که با من دویده اند
- ناشر : مرکز
- تعداد صفحات: 96
- شابک: 9789643050108
- شماره چاپ: 48
- سال چاپ: 1402
- موجودی : 2 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان کوتاه فارسی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
آن روی نازیبای دنیای قشنگ نو
مروری بر کتاب دنیای قشنگ نو نوشتهی آلدوس هاکسلی
شعرداستانهای آقای معلم
مروری بر کتاب دوباره از همان خیابانها نوشتهی بیژن نجدی
ردپای شهرزاد بر سنگفرش شیلی
مروری بر کتاب اوالونا نوشتهی ایزابل آلنده
کتاب های پیشنهادی