کتاب کافه اروپا
کتاب کافه اروپا
یک روز در راهپله ساختمانم در وین با همسایه طبقه اول روبهرو شدم. از سوپرمارکت برمیگشتم. با کیسه پارچهای بسیار بزرگی پر از مواد غذایی در یک دست و دو جعبه بزرگ پودر رختشویی و یک بسته پوشک سعی میکردم تعادلم را حفظ کنم. آندرئا از دیدن من با این همه خریدی که بار خودم کرده بودم و به خانه میبردم تعجب کرد اما تعجبش بیشتر از دیدن پوشکها بود. شاید با این فکر که خبر مهمی هست که به گوشش نرسیده، پرسید: «اونا رو برا چی خریدی؟» برایش توضیح دادم که میخواهم آنها را با خودم به کرواسی ببرم. پوشکها را برای بچه نوزاد دوستم میبردم- پوشک در زاگرب خیلی گرانتتر از وین است. کمی نگران بودم که مجبور شدم از سیر تا پیاز شرایط اقتصادی کرواسی را شرح بدهم و بگویم چطور با آنکه مردم آن کشور یکپنجم مردم اتریش درآمد دارند، باز قیمت پوشک در آنجا گرانتر از اتریش است. اما آندرئا آنقدر ملاحظه و لطف داشت که چیزی در مورد زیر و بالا و نوسانات اقتصاد کرواسی نپرسد. در عوض به سرعت رفت داخل آپارتمانش و با یک بسته پوشک دیگر برگشت. پوشک را دیگر برای دخترش فَنی لازم نداشت. فنی هم با مادرش آمده بود دم در تا با افتخار اعلام کند که دیگر توی شلوارش جیش نمیکند.