کتاب صبحانه در تیفانی | نشر ماهی (جیبی)
کتاب صبحانه در تیفانی | نشر ماهی (جیبی)
2 عدد
گفت فکر کنم حق با تو باشد. و در نور صبح گاهی کمی کوفته به نظر می رسید، باز شد. دسته ای از موی ژولیده اش را صاف کرد و رنگ مویش مثل تبلیغ های شامپو برق زد.
((مجبورم خشن به نظر برسم. کی مجبور نیست؟ بقیه شب را در ایستگاه اتوبوس ول گشتیم. دکتر تا آخرین لحظه فکر می کرد همراهش خواهم رفت. با این که مدام بهشش میگفتم: اما دکتر من دیگر چهارده سالم نیست، من دیگر لولا می نیستم. اما نکته دردناک این است که (وقتی آن جا ایستاده بودیم متوجهش شدم) اتفاقا من هنوز لولا می هستم. هنوز تخم بوقلمون می دزدم و از روی بوته های خار فرار می کنم. فقط الان اسمش را می گذارم قرمز عوضی.))