کتاب کابل ۱۴۰۰
کتاب کابل ۱۴۰۰
1 عدد
همکاران زیادی از کانتینرهای تنگشان بیرون آمدهاند و از آفتاب زمستانی لذت میبرند. شاید سه چهارصد نفر یا بیشتر غذایشان را خوردهاند و پیالههای چای به دست در گروههای چند نفری گرم صحبتاند. از این بالا که نگاهشان کنی به یک مشت زندانی میمانند که از ساعت تفریحشان لذت میبرند. ظاهراً هیچ شکایتی از کار میان این دیوارهای بلند و سیمهای خاردار ندارند. میخندند و بیخیال در دنیای خودشان غوطه میخورند. برعکس آنها همکاران خارجی وقتی به کابل میآیند. دقیقاً این حس در زندان بودن را تجربه میکنند. یک بار از زبان یکیشان شنیدم که میگفت کار در این شرایط نفسش را بند میاندازد و حس خفگی به او میدهد و برای جبران این آسیبهای روحی به یک رخصتی چند هفتهای در سواحل فرانسه نیاز دارد. همکاران پوست کلفت داخلی اما همین که درآمدی دارند و میتوانند برای چند ساعتی در امنیت کار کنند راضی و سپاس گزارند. صبح زود مقابل آن دروازه ی فولادی بزرگ صف میکشند و به نوبت داخل میآیند نگهبانان همه را کاملاً میشناسند اما فقط پس از دیدن کارت اجازهی گذر از دروازهی دوم را میدهند جایی که همکاران باید محتویات جیبهایشان را همراه کمربند و ساعت و موبایل درون اسکنر امنیتی بگذارند.