کتاب زن همسایه
کتاب زن همسایه
1 عدد
بعدازظهر یکشنبه است، خبر جدیدی نشده. کسی تماس نگرفته که ادعا کند کورا پیش اوست. به نظر میرسد پرونده به بنبست خورده است. اما کورا باید یک جایی باشد، یعنی او کجاست؟
آنه به سمت پنجرهی اتاق نشیمن میرود. پردهها را بستهاند تا حریم خصوصیشان حفظ شود، در نتیجه نور کمی وارد خانه میشود. کمی پرده را کنار میزند و بیرون را نگاه میکند. گزارشگران زیادی در پیاده رو و خیابان تجمع کردهاند. آنه حس میکند توی یک تُنگ اسیر شده و هر کس که میرسد، ضربهای به دیواره شیشهای آن وارد میکند. رسانهها فهمیدهاند که کانتیها میانهی خوبی با آنها ندارند. آنه و مارکو به چشم مزاحم به آنها نگاه میکنند. هر چند هم مارکو خوشتیپ است و هم آنه به اندازه کافی زیباست، آنها اعتماد به نفس و گرمای لازم برای تعامل با رسانهها را ندارند. مارکو شبیه ارواح از هم گیسخته شده است. هر دوی آنها احساس گناه میکنند و شرمندهاند. مارکو برخورد سردی با رسانهها داشته است و آنه هم که حتی یک کلمه حرف نزده. آنه متوجه میشود برخوردشان با رسانهها حرفهای نبوده و این ممکن است به ضررشان تمام شود.