مجله تراژدی شماره 7
مجله تراژدی شماره 7
خفگی در روز روشن
مواجههی شخصی با پدیدهی آلودگی هوای تهران
صدای سرفه، چشمهایم را باز میکنم. همه جا تاریک است و صدای سرفه میآید. پس خواب نیست. کابوس هم نیست. واقعیت دارد صدای سرفه. در تاریکی حرکت میکنم. هر چه به اتاق کناری نزدیک میشوم صدای سرفه بیشتر میشود. وارد اتاق می شود. نگاهش میکنم که روی تختش نشسته و نفسش به سختی بالا میآید. پسرک چهار ساله نمیتواند نفس بکشد برای آن که بتواند اکسیژن را وارد ریههایش بکند، سرفه میکند. سرفهها اول کوتاه و سبکاند اما در عرض چند ثانیه کشدار و سنگین میشوند. طوری که انگار میخواهند تمام ریهاش را بالا بیاورند. چراغ را روشن نمیکنم. کارم را بلدم و میدانم اسپری و رابط آن روی میز کنار تخت پسر است. اسپری را به رابط پلاستیکیاش وصل میکنم و روی دهانش میگذارم. چندبار تکرار میکنم «نفس عمیق بکش مامان جان.»
سوسن سیرجانی
صفحه ۷۲