کتاب هابیت
کتاب هابیت
طی دو روز به سمت بالای دریاچهی بلند پارو زدند و به رود جاری پس از آن رسـیدند، حالا میتوانستند کوه تنها را که همچون برجی بلند و مخوف برابرشان بود کامل ببینند. جریان آب قوی و حرکت آنها کند بود. در پایان روز سـوم، چند مایل بالاتر در رودخانه، به سمت حاشیهی غربی رود رفتند و پیاده شدند. در آنجا اسب ها، آذوقه و ملزومات دیگر را که برایشان فرستاده شده بود، دیدند. هر چه را که توانستند بار اسبها و بقیه را در چادری انبار کردند. اما هیچ کدام از مردان شهر حاضر نشد حتی یک شب کنار آنها بماند چون نزدیک سایهی کوه بودند. آنها گفتند: «به هیچ وجه، مگر آن که ترانهها تعبیر شود» در این سرزمین وحشی باور به اژدها قوی تر از اعتقاد به تورین بود. در حقیقت اندوختهی آن ها نیازی به نگهبان نداشت، چون تمام آن منطقه متروک و خالی از سکنه بود. همراهانشان، از آن ها جدا شدند و با شتاب به جنوب رفتند، هر چند شب از راه رسیده بود.
صفحه ۲۴۵