مجله نگاه نو شماره ۱۳۴
مجله نگاه نو شماره ۱۳۴
از هوشنگ ابتهاج به راحتی نمی توان سخن گفت چرا که همواره بیم آن می رود که سخنی مهم ناگفته بماند. سالهای طولانی است که با ابتهاج دوستی دارم و این پیشینیه مجالی برای شناخت عمیق او و ســخن گفتن درباره شاعر زمانه ماست. از همین جا آغاز می کنم. شاعر بزرگ زمانه ما انسان خاصی است؛ کمی کناره جوست و راه یافتن به حریم دوستی اش دشوار است. با این حال، سرشار از مهر و عاطفه، منظم و دوست داشتنی است. گمانم ســـــال ۱۳۵۰ بود که ابتهاج به رادیو آمد. زمانی که او به رادیو آمد، رابطه ما نزدیک تر، عمیق تر، و صمیمی تر شد. در آن سالها رادیو گرفتار ارتباطات مافیایی بود و کسی که می خواست صدایش از رادیو پخش شود باید از سدهای زیادی عبور می کرد. حضور او در رادیو واکنش های مخالف برخی را برانگیخت و او را آزرده خاطر ساخت. روزی، در گلایه از برخی هنرمندانی که او را آزرده بودند، به من گفت: آقای شجريان من به خاطر شما هنرمندان به این جا آمده ام و چنین کاری را پذیرفته ام، برای خودم که چیزی نمی خواهم. خیلی متأثر شده بود. احساس کردم اشک در چشمانش جمع ش شده است. رویش را برگرداند و اشکش را پنهان کرد و رفت. آن روز دل گرفته شدم که چرا خود را گرفتار رادیو یا دستگاه فرهنگی ای کرده است که شان فرهنگی اش را نادیده می گیرد.
* نوشته زنده یاد محمدرضا شجریان در نگاه نو شماره ۷۳ (اردیبهشت ۱۳۸۶،ص۸۶) که به بزرگداشت امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) اختصاص داده شده بود منتشر شد و در این شماره باز چاپ می شود.