کتاب برج های قدیمی
نویسنده: علیمراد فدایی نیا
در بازگشت، نگاه فقط روی دود میماند که سالن را پرکرده و تکان نمیخورد. خستگی دو ساعت قبل، هم چنان یک جور کوفتگی بود که در ذهن آدم جریان داشت. میخواستم بروم و صدایش کنم ـ که باز هوس کردم به شاخهی آن طرف شیشه نگاه کنم. و باز هوس پریدن روی شاخه که: «اگه آدم بپره روی اون چطور میشه» و فکر میکردم ممکن ست شاخه نشکند و آن بالا آدم گیر کند. یا نه، بشکند و آدم با سر بیاید پائین. و فکر میکردم اگر آمد پائین روی چه میافتد؟ آسفالت، سواری، آدم؟ نه... حوصلهاش را نداشتم. برگشتم. خواستم صدایش کنم. بعد، انگار یک جور قباحت بود. نمیپسندیدم. عادت نداشتم. همین. نخواستم که صدایش کنم. به هر حال دلم نمیخواهد این عادت را رها کنم؛ این گستاخی را مدتهاست از دست دادهام. چیزهای به خصوصی را برای خودم جمع و جور کردهام.
مطالب پیشنهادی
زیبا صدایم کن
معرفی کوتاه کتاب کودک زیبا صدایم کن نوشتهی فرهاد حسن زاده
ارواح معلق در تاریکی اسارت
مروری بر نمایشنامهی خانهی برناردا آلبا نوشتهی فردریکو گارسیا لورکا
کتابهایی برای طرفداران سریال وراثت
اگر از طرفداران سریال وراثت هستید، این لیست خواندنی برای شماست؛ مملوء از کتاب غیرداستانی و جنجالی
کتاب های پیشنهادی