کتاب پرواز را به خاطر بسپار
کتاب پرواز را به خاطر بسپار
از پشت گورستان سروکلة دستهای از زنها با بیل و کلنگ به دست پیدا شد. این گروه به وسیلة چند زن جوان رهبری میشدند که فریاد میکشیدند و دستهایشان را تکان میدادند. چوپانها شلوارهایشان را بالا کشیدند، ولی فرار نکردند، در عوض لودميلا خله را که عاجزانه تقلا میکرد نگه داشتند.
سگ به قلادهاش فشار میآورد و کمی غرید. ولی طناب کلفت شل نمیشد. زنها نزدیکتر شدند. من در جای امنی نزدیک دیوار گورستان نشستم. تنها آن موقع بود که متوجه لخ شدم که توی چراگاه میدوید.
احتمالاً به ده برگشته بود و از ماوقع باخبر شده بود. حالا دیگر زنها کاملاً نزدیک شده بودند. قبل از اینکه لودميلا خله فرصت بلند شدن پیدا کند، آخرین مرد از دیوار گورستان فرار کرد. زنها او را گرفتند. لخ هنوز خیلی دور بود. خسته شده بود، مجبور شد یواشتر بدود. تلوتلو میخورد و چند دفعه نزدیک بود زمین بخورد.
صفحه ۷۳