کتاب سمرقند
کتاب سمرقند
1 عدد
در سمرقند که جشنی برپا است تنها یک زن است که جرئت گریه کردن دارد، و آن هم زن خود خان است که جشن برای پیروزی شوهرش است، چون هر چه باشد او دختر سلطانی است که به ضرب دشنه از پا در آمده است. شوهرش حتماً رفته و به او تسلیت گفته است، و حتماً به همة زنان حرمسرا هم دستور داده است که لباس عزا به تن کنند. حتی به فرمان او یکی از خواجگان حرم را که بیش از حد شادی از خود نشان میداده است شلاق زدهاند. ليكن در بازگشت به کاخ خود از تکرار این سخن به اطرافیانش ابا نداشته است که «خداوند دعاهای مردم سمرقند را مستجاب کرده است».
میتوان فکر کرد که در آن عصر و زمانه، ساکنان یک شهر هیچ دلیلی نداشتند که مثلاً فلان فرمانروای ترک را بر آن دیگر ترجیح بدهند. با این حال، سمرقندیان دعا میکردند و شکر خدا را به جا میآوردند، چون آنچه از آن میترسیدند تغییر ارباب بود با پیامدهایش که کشتار بود و رنج و آزار و غارت و ایلغار.
صفحه ۶۷