کتاب نامه های عارف قزوینی
کتاب نامه های عارف قزوینی
روزی عارف با چند نفر از دوستدارانش از کوچهای در حال گذر است، بر حسب اتفاق با آیتالله العظمی بروجردی و جمعی از مریدان آن بزرگمرد، روبهرو میشود. قبل از این، قلیلی جاهطلب و دنیادوست درب منزل آیتالله را آلوده کرده و آن کار را به عارف نسبت داده بودند. این واقعه تنفری شدید و ذهنیتی بد در میان کثیری از مردم به وجود آورده بود. با این برخورد غیرمنتظره، فرصتی حاصل میشود تا چند نفر از آن میان که همراه و در معیت آیتالله بودند، عارف را متهم به این هنجار زشت و نابخردانه سازند، اما آیتالله با عکسالعمل و ژرفاندیشیِ ممتازی که داشتند بلافاصله میگویند:
عارف از این قبیل کارها و اعمال زشت، مبرا و به دور است. این اقدام شاید از کسانی سرزده که هماکنون در جمع شما هستند.
با این حکمت و در همان حال که درایت و روشنبینی آیتالله مشخص میشود، عارف هم از تیر بلای متحجرین میرهد. برای روشن شدن بیشتر ماجرا و معرفی عاملان این حرکت زشت، آن گونه که مادرم در گفتگوهای خاطرهانگیزش به بازگویی در آورد، ماجرا بدین منوال بوده است: پس از بازگشت آیتالله بروجردی از نجف اشرف و با عنایت به حکم اجتهاد وی از طرف مراجع بزرگ وقت و آگاهی علما و فضلا و قاطبة مردم از مراتب علمی ایشان و مهمتر از همه، معدلتخواهی و وفای به عهد و وجود صداقتی تام و تمام در گفتار و کردارشان با استقبال فراوان و اقبال کمسابقهای از جانب مردم مواجه میشود و با وجود جوانی، همة اقشار مردم را نسبت به خود دلبسته و مرید میسازد. به همین علت یکی دو نفر از اقربا که هم به لحاظ تمکن مالی و هم بهخاطر ریاست مذهبی، خویشتن را نسبت به وی ارجح و برتر میپندارند، عدهای از ایادی خود را به چنان کاری زشت و قبيح وامیدارند اما گرایش مردم به آیتالله جوان آنچنان پرشور و حال است که مخالفان را مجبور میسازد تا شمشیرهای از روبسته را غلاف کنند و با مصلحتجویی، سکوت و مدارا پیشه سازند.
صفحه ۱۰۹