کتاب قلعه مالویل
نویسنده: روبر مرل
یاد از آن بازگشت سر شب به مالویل! من در رأس کاروان بر پشت لخت آمارانت سوار بودم، تفنگم را چنان به شانه حمایل کرده بودم که لوله آن روی سینه ام افتاده بود، مییت به ترک من نشسته و از پشت، دو دستش را محکم به دور کمرم حلقه کرده بود، چون در آخرین لحظه، با یکی از همان شکلکهای خود به من حالی کرده بودکه دلش میخواهد به ترک مرکب من سوار شود. من آهسته میراندم، چون اگر مادیانم زیاد دور برمی داشت مالابار که حاضر بود تا آن سر دنیا هم به دنبال او بدود قدم تند میکرد و در نتیجه گاری را به تکان و حرکت بسیار شدید وامی داشت. در گاری، علاوه بر فالوینه و ژاکه و توما، توده عظیمی از لحاف و تشک و چیزهای تلف شدنی بار بود. به خصوص، ماده گاو پابزایی هم که شکم بر آمده اش دست و پاگیرش بود و با طنابی به ته گاری بسته بود لنگ لنگان راه می پیمود و فالوینه نخواسته بود او را حتی یک شب در استخر به جا بگذارد، چون به من گفت که احتمال آن بزاید.
صفحه ۱۹۵
- نام کتاب: قلعه مالویل
- مترجم: محمد قاضی
- ناشر : نیلوفر
- تعداد صفحات: 582
- شابک: 9789644482625
- شماره چاپ: 4
- سال چاپ: 1388
- موجودی : 2 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فرانسوی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
این غذا زرافه و لاکپشت دارد
معرفی کتاب کودک خوراک زرافه با سالاد لاکپشت نوشتهی رضا دالوند
وفاداری هومریک
معرفی نمایشنامهی پنهلوپه نوشتهی ویلیام سامرست موام
همه چیز سیاه است حتی مبارزه علیه سیاهی
مروری بر کتاب زن زیادی نوشتهی جلال آل احمد
کتاب های پیشنهادی