کتاب هندرسون شاه باران
کتاب هندرسون شاه باران
ناگفته نماند که الان قریب صد سال است که ایل و تبار من حال و روز خوشی ندارند و مایة مسخره شدهاند. آن روز هم که تو ساحل نشسته بودم و بطریها را خرد و خمیر میکردم، مردمی که شاهد ماجرا بودند فقط یاد اجداد وزیر و سفیرم نمیافتادند. از این خلوچلها هم یاد میکردند. یکی از این خلوچلها خیال میکرد اصل و نسب شرقی دارد و به همین دلیل درگیر شورش بوکسورها شد. یکی دیگر گیر یک هنرپیشة کلاش ایتالیایی افتاد و مجبور شد ۳۰۰۰۰۰ دلار بسلفد. یکی تو بالون، موقعی که داشت برای جنبش حق رأی زنان تبلیغ میکرد، گرفتار توفان شد. خلاصه تو خاندان ماکلی از این افراد مشنگ و عقبمانده وجود دارد (به قول فرانسویها آنرمال، و اتفاقاً آنرمال لغت بهتری است و معنا را بهتر میرساند). چهل پنجاه سال پیش یکی از افراد خاندان هندرسون، و در واقع یکی از پسرعموهای من، به خاطر زحماتی که در نجات زلزلهزدگان شهر مسینا در سیسیل ایتالیا کشید، مدال كورونا گرفت. این پسرعموی من یک آدم تنبل و بیکاره بود که تو رم میخورد و میخوابید و هیچ کاری نمیکرد.
صفحه ۱۱۳