کتاب سپید دندان

نویسنده: جک لندن

در پایان سال، وقتی که روزها کوتاه تر و گزندگی سرمای شمال احساس شد، سپیددندان فرصت مناسب به دست آورد تا نقشه‌ای را که بارها دربارة آن اندیشیده بود عملی کند؛ یعنی آزادی خود را بازیابد.

چند روزی بود که در کاروان هم‌همه‌ای برخاسته بود. چادرها را پایین کشیده بودند و افراد قبیله با بار و سلاح مهیا می‌شدند که از آنجا کوچ کنند و به شکارگاه دیگری منتقل شوند. سپیددندان با چشمان دریده و مضطرب به این اسباب‌کشی غیر عادی نگاه می‌کرد و همین که دید چادرها را پایین آورده و تا کرده و زورق‌ها را در ساحل حاضر ساخته و بار بسته‌اند فهمیدکه موضوع از چه قرار است. 

صفحه ۱۶۹

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب سپید دندان

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

موقرمزی محبوب!

مروری بر مجموعه‌ی آنه شرلی نوشته‌ی لوسی مود مونتگمری

وقتی کتاب‌ها می‌سوزند

مروری بر کتاب فارنهایت ۴۵۱ نوشته‌ی ری بردبری

از جهانِ قصه‌ها

مروری بر کتاب حیوان قصه‌گو نوشته‌ی جاناتان گاتشال

کتاب های پیشنهادی