کتاب کلاه گردانی میان آس و پاس ها
کتاب کلاه گردانی میان آس و پاس ها
سودابه
ده دقیقه هم از یازده گذشت. برنامهی تلویزیونيِ قبل ظهر، آشپزی و کونِبچهشویی وزنهای اشک و آهي. وقتگذرانی با زجر. خاموشش میکنم. چشموگوش را باید روی چیزهای زجرآور بست. هر چه باشد؛ کار، دوست، پدر. زنگِ در. کلهاش را چسبانده به آیفون. عینک دودیِ گِردش را کرده توی چشميِ آيفون. دکمه را میزنم. خِرت خِرتِ کفشهاش توی راه پله. بیعجله و با اعتماد به نفس. پیرهنم را صاف میکنم. رانهام را نگاه میکنم، پای بیجورابم را. دستم توی موهام؛ موهایی که به زحمت فِرشان میکنم. تقتقش به در. باز میکنم. گلدانی کوچک را میگیرد طرفم. بُنسای. میگیرم و میروم کنار تا بیاید تو. عذرخواهیاش برای دیرکردن چیزی است مثلِ احوالپرسی؛ تکراری، بیهوده. لبخندی بیمعنا میزنم، به تلافی حرفهای بیمعناش. هنوز تو نیامده، یک بُطر هم میگیرد طرفم. میگوید جین است. خوراکِ اغلب خانمها. تشکر میکنم و میگویم من مثلِ اغلب خانمها نیستم. میخندد. میگوید میفهمم. میگوید فهمیدم همان روز نمایشگاه. میگویم چه جوری؟ میگوید از همان حرف زدن از بقیهی تابلوهای غیرقابل نمایشت، که بکشانی حالا مرا اینجا. چیزی نمیگویم. میروم و بطری را میگذارم روی میز. بارانیِ بلندش را درمیآورد و من پیش از آویزانکردنش، بوش میکنم. هیچ تندی یا تلخییی ندارد. خنک و خنثاء بیشتر زنانه. اولین منفی.
صفحه ۵۲