کتاب فقط یک طاعون ساده (جیبی)
کتاب فقط یک طاعون ساده (جیبی)
قطاری از واگنهای باری، در حالی که چراغهایش به کولاک گردباد مانند نور میاندازند، از میان بیابان برفپوش پهناوری میگذرد. آهسته، طولانی. از کنار شهری رد میشود که پوشیده زیر تودههای برف بهزحمت پیداست. شهر در مهی از برف محو میشود.
ساختمان کشیدهی یکطبقهای، به دور از تمام دنیا، پوشیده از برف است. پشت چند پنجره نور ماتی به چشم میخورد. تابلو را هم برف پوشانده است و نمیشود خواندش.
در نگهبانی، کنار بخاری آهنی، پیرزن تاتاری نشسته است. دستمال سرش را تا روی پیشانی پایین کشیده و شال بزرگی هم روی ان انداخته است. با چاقوی کوچکی تکههای گوشت دودی را میبُرد و در دهان بیدندانش میجود. نگاهش بیحالت و متمرکز است.
در اتاق ایزوله، رودُلف ایوانویچ مایِر مشغول کار است. با ماسک و لباس محافظ پزشکی. چهرهاش معلوم نیست. دستکش به دست
مروری بر کتاب فقط یک طاعون ساده نوشتهی لودمیلا اولیتسکایا را در آوانگارد بخوانید.