کتاب بیچارگان
کتاب بیچارگان
1 عدد
خُب، خداحافظ فرشته کوچولوی من. یک جفت گل حنا و یک شمعدانی برایت از آنجا خریدهام -گران نبودند. اسپرک خیلی دوست داری؟ آنها اسپرک هم دارند. بنویس و بگو؛ بله، میدانی، بنویس و هرچه مفصلتر بنویس. امّا مامكم، هیچ فکر بد نکن و نگران این هم نباش که اتاق من اینجوری است. باز هم میگویم: بهخاطر راحتیام این کار را کردم، و فقط راحتی بود که مرا وسوسه کرد. هرچه باشد، عزیزم، اینطوری پسانداز میکنم، پولی کنار میگذارم، و یک پول مختصر به دردبخوری جمع کردهام. فکر نکن که من آنقدر نازکنارنجی هستم که یک پشه میتواند لگدم بزند. نه، مامكم، من آدم روشنی هستم، و آن قدرت شخصیت را دارم که شایستة آدمی است که اراده و وجدان آرامی دارد. خداحافظ، فرشتة کوچولوی من! تقریباً دو صفحة تمام برایت نوشتهام، و باید خیلی زودتر از این سراغ کارم میرفتم. انگشتانت را میبوسم، مامكم، و خدمتگزار کوچک و دوست وفادار هستم.
صفحه ۱۳