کتاب وابسته یک دم و چند حکایت روان درمانی دیگر
کتاب وابسته یک دم و چند حکایت روان درمانی دیگر
«میشود بگویی مشخصاً چی در من دیدی که باعث شد امروز احساس راحتی بکنی؟»
إلى قدری مکث کرد، نگاهش را به سقف دوخت، و بعد مِنمِنکنان پاسخ داد: «شاید علتش سنوسال توست. به نظرم حرف زدن در مورد مرگ با پیرها راحتتر است. شاید علتش این است که تصور میکنم پیرها خودشان هم به مرگ فکر میکنند.»
این به اصطلاح تمجیدش قدری مرا از جا به در برد. صحبت در مورد مرگ الى بجا بود، اما من کجا ابراز تمایل کرده بودم که در مورد مرگ من هم صحبت کنیم؟ تصمیم گرفتم احساساتم را مخفی نکنم. نمیشد از الى انتظار صداقت داشته باشم اما خودم آن کار دیگر بکنم. بهدقت کلماتم را برگزیدم.
صفحه ۱۷۲