کتاب شب بخیر جناب کنت و کاکتوس
کتاب شب بخیر جناب کنت و کاکتوس
1 عدد
اعتماد طفلک سیمین آذوقة یه هفتة منم فریز کرده. کتلت، لازانیا، کیویسکی. (سینی قهوه را روی عسلی میگذارد.) همه بستهبندی شده توی فویل و ظرفهای یک بار مصرف... (پیپش را بر میدارد.) منم نمایشنامه رو امشب تحویل کارگردانم میدم و، احتمالاً فردا میرم پیش سیمین. بنابراین خیالت از جمیع جهات آسوده باشه. نقداً در حریم امنیت بنده هستی و ما هم که توی دفتر کارمون خودکفاییم: (درِ يخچال پنج فوتی را اندکی نمایشی به روی نفیسی باز میکند.) یک مینی بار با مقداری پنیر، ژامبون، زيتون، و... اقسام زهرماری و هرچی بخوای. (یخچال را میبندد.) حتی میتونی شب اینجا بِیتوته کنی و توی همین مبلی که روش نشستهی راحت بخوابی. دلت خواست، میتونی پرده رو کنار بزنی، که چشماندازش قسمتی از مناظر بدیع بالای شهره؛ مخصوصاً شبها.