کتاب نمایشنامه صیادان
کتاب نمایشنامه صیادان
1 عدد
شاید اشتباه من همین بود... تویی که رو دریا بودی، اینو خوب می دونی دریا که میگم، اون سامون چهل متریه، اون شبای زمهریره که آب، سیاه مثل قیره! آسمون، عین فولاد! شبایی که شیشه عمر تو می گیری دستت و میری توی ظلمات که تور پهن کنی. اونوقت، «لتكا»ت مثـل ننو روی موج تاب میخوره، و تو میون بخارایی که از روی دریا بلند میشه، نورافکن گشتیا رو میبینی و تو دلت میگی: یا امام رضا! جم بخوری شیش تا تیر، دال به دال تو شکمته... اینا رو میگم که یادتون باشه من از کجا به کجا اومدم: از ظلمات تو نور! درست مثل پشه چموشی که عوضی نشسته باشه رو کندوی عسل و همون جا چارچنگولی مونده باشه.