کتاب پائولا
کتاب پائولا
دیگر به این خاطر نمینویسم که وقتی دخترم از خواب بیدار شود چندان احساس گمگشتگی نکند، چون او از خواب بیدار نخواهد شد. این صفحات را پائولا هرگز نخواهد خواند...
نه! اگر حرفهایی را که دیگران میزنند باور ندارم، پس چرا خودم تکرارشان میکنم؟ همه بیماری او را لاعلاج میدانند. میگویند ضایعة مغزی است... پزشک متخصص اعصاب پس از نگاهی دقیق به آخرین آزمایشها مرا به مطبش برد و به مهربانترین وجه ممکن نگاتیو عکسها را روی صفحة روشن نشانم داد، دو مربع مستطیل بزرگ سیاه که روی آن هوش استثنایی دخترم تا حد لکههایی سیاه افت کرده بود. مدادش راههای پیچ در پیچ مغز را تعقیب میکرد، و در همان حال او پیامدهای وحشتناک سایهها و خطها را توضیح میداد...
پائولا بهشدت آسیب دیده؛ کاری نمیشود کرد، مغزش از کار افتاده. میدانیم کی و چگونه این اتفاق رخ داده؛ میتواند به علت فقدان سدیم یا نرسیدن اکسیژن یا استفادة بیش از حد دارو، و یا خیلی ساده، ناشی از پیشرفت نابودکنندة بیماریاش باشد.»
«منظورتان این است که هرگز از نظر روانی به حال عادی برنمیگردد؟»
صفحه ۲۶۷