مجله ناداستان شماره ۲+
مجله ناداستان شماره ۲+
این جعبه به این ترتیب بود که در آن لولایی داشت و از تو فنری که اگر در را به زور نگاه نمیداشتند و نمیبستند آن فنر در را باز میکرد. این در را با نخی بسته بودیم که از هشت نخ ایپلیک (نخ پنبه که حوله و غیره با آن میبافند) درست کرده بودیم و قطرش به قطر یک نخ قند بود. وقتی که در باز میشد میترکید. جعبه را دادیم و قبض از پستخانه گرفتیم و برگشتیم.
عصر ما دادیم، فردا صبح پست حرکت کرد. عصر به طرف رسانید.
شب عید دو پس از نصف شب، ستارخان به من تلفن کرد: «مژدهای میدهم به شما: کسی آمده است در مرند بمب انداخته و شجاع نظام را کشته.» من فهمیدم بسته کار خودش را کرده.
خاطرات حیدرخان عمواوغلی