کتاب شاه (1298 تهران، 1350 شیراز)
کتاب شاه (1298 تهران، 1350 شیراز)
1 عدد
سه پایه به دست از لابه لای صف سروها گذشت. توی تاریک روشن هوا مدام چشمش به زمین بود، مبادا پا روی پرستوهایی بگذارد که تلف شده و قدم به قدم افتاده بودند. فکر کرد حتماً از بوشهری بپرسد این طرح مسخرهی وارد کردن پرنده از اسپانیا کار کی بوده. تازه فهمیده بود مرگ پرندهی مردهای که روزهای اول پیش پاش افتاده بود اتفاقی نبوده. به چند روز نکشیده، عوض شدن زیستگاه داشت همهشان را تلف میکرد. بوشهری پیغام داده بود تا معلوم شدن وضعیت شـاه از مراسم رژه خبری نیست. کاوه دوربین و بند و بساطش را جمع کرده بود و سپرده بود چندتا از کارگرها بیاورند دم چادر بوشهری. خودش هـم سه پایه را گرفته بود دستش و راه افتاده بود بین چادرها، توی خیابانی که اسمش آسیا بود، اما سران آسیایی چند ساعت پیش بساطشان را جمع کرده و از ترس فلنگ را بسته بودند.
صفحه ۴۷