کتاب خانواده تیبو (4 جلدی)
کتاب خانواده تیبو (4 جلدی)
از پله ها پایین آمدند. آقای فم ساعتش را در آورد و نگاه کرد:
- بگذارید در آخر کار شما را به تماشای یک جلسه روحانی ببرم. شما آن را برای آقای بنیان گذار نقل کنید مطمئنم خشنود خواهند شد. از باغ گذشتند و وارد نمازخانه شدند. آقای فم آب متبرک را عرضه کرد. آنتوان پنجاه شصت پسر بچه کرباس پوش را از پشت دید که به ردیف روی آجر فرش زانو زده و بی حرکت بودند. چهار ناظم سبیلو که لباس آبی با سجاف های سرخ به تن داشتند از این سو به آن سو میرفتند و شاگردانش را میپاییدند. کشیش در جایگاه نماز، با دو شاگرد که خدمتش را می گذاردند، مراسم تناول نان و شراب را به پایان میرساند.
صفحه 143