کتاب نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد - کتاب اول
کتاب نامه های سیمین دانشور و جلال آل احمد - کتاب اول
مگر هنوز کسالتت خوب نشده است؟ باور کن آرزو کردم یکبار کاغذ تو برسد و اشک مرا سرازیر نکند. چطور است که هنوز خوب نشدهای؟ مرگ من خود را به یک دکتر حسابی برسان و حسابی معالجه بکن. آخر این که نشد که تو همیشه با کسالت دست به گریبان باشی. خلاصه تا ساعت ده دیشب کاغذهایت را خواندم و باز ماتم گرفتم و بعد نوشته بودی که من تو را فراموش کردهام. میدانم کاغذ آن هفتهام خیلی دیر شده بود، به دو علت، یکی این که واقعا سرما خورده بودم. یک روز باران تندی گرفت و من نه چتر و نه کت بارانیام را با خود برده بودم و خیس خیس مثل موش آبکشیده برگشتم خانه و تب کردم.
صفحه 222