کتاب طلسم: گرافیک سنتی ایران
کتاب طلسم: گرافیک سنتی ایران
در کودکی اغلب مریض بودم و تب میکردم، شاید تب مالت و یا مرضی نظیر آن داشتم. هرگاه تیم شدت میگرفت، مادرم چادرش را سر میکرد و با شتاب سراغ زن همسایه میرفت و او را همراه خود به خانه میآورد. زن همسایه ضمن دلداری به مادرم، به کنار بسترم مینشست و با اولین نگاه و با لحنی مطمئن علت بیماریام را نظر خوردگی تشخیص میداد و ضمن انتقاد از دکترها و دواهایشان، از مادرم میخواست که فوری ابزار مورد نیاز را فراهم آورد تا دفع نظر کند و مادرم با سرعت این ابزار را که عبارت از یک تخم مرغ ، یک تکه ذغال، یک لنگه جوراب من و یک سکه پول بود در اختیار زن همسایه میگذاشت و او دست به کار میشد.
زن همسایه از مادرم میخواست تا پیش او بنشیند و همه اشخاصی را که طی چند هفته اخیر به خانه ما آمده و یا مرا در جایی دیدهاند، نام ببرد. هر بار که مادرم نام یکی از بستگان و یا آشنایان را به زبان میآورد، زن با ذغال روی تخم مرغ خط یا نقطهای میکشید و آن نام را خود نیز تکرار میکرد. وقتی صورت اسامی مادرم تمام میشد، زن به صورت اسامی خود میپرداخت. این صورت نام و یا کسی نبود، اما با عمومیتی که زن به آن میداد، همه ابناء بشر را در بر میگرفت. قدبلند، قدکوتاه، چشم سبز، آبی، چشم سیاه، ارمنی، جهود، گیر، مسلمان، ترک، عرب، عجم، همسایههای چپ دست، راست دست، روبرو، پشت سر، شنبه زا، یکشنبه زا، دوشنبه زا، دوست، دشمن، ... خلاصه آنقدر ادامه میداد تا تخم مرغ از خط و نقطه سیاه میشد.
صفحه ۷