کتاب چادر کردیم رفت تماشا
کتاب چادر کردیم رفت تماشا
امشب که شب بیستم یعنی اربعین است سحربار کردند. در بیابان همه سبز و خرم، علف صحرایی، چون دریای نجف که خشک شده آنجا بوده. بعضی از زمینها هم فیالجمله رطوبتی دارد. حالا از عین سید تا نجف همه این زمین را زراعت میکنند. گوش ماهی و صدفهای کوچک هم بسیار است، ولی همه پوسیده. آمدیم پیش از ظهر رسیدیم به نجف اشرف. الحمدالله از گیر حمله دار و شترهای دیوانه خلاص شدیم. از مدینه که حرکت کردیم، حاج شامی و بعضیها از راه شام رفتند. حاج مصری و بعضیها از راه مصر رفتند. خیلیها از مدینه برگشتند، چه سنی و چه شیعه رفتند به جده، از راه آب رفتند به ولایتشان. ماها که حاج جبلی بودیم از راه جبل آمدیم. از این راه خیلی کم آمدند. چهارصد و شصت جفت کجاوه بار بود. هر کجاوه دو عکام داشت.
مروری بر کتاب چادر کردیم رفت تماشا نوشته زهره ترابی، را در آوانگارد بخوانید.