کتاب سال های شکسته
کتاب سال های شکسته
1 عدد
دانشگاه شروع مرحلهای جدید در زندگیاش بود. لجبازیهای دوران بلوغ را پشتسر گذاشته و با لیلیان رابطهای آرام و متعادل که آرزوی هر دوشان بود، پیدا کرده بود که ازدواجش یک بار دیگر آنها را در برابر هم قرار داد.
شوهرش کسی نبود که موردپسند لیلیان باشد. اصلاً شباهتی به یک انگلیسی اصیل و ثروتمند، آنطور که در خانوادهی مادرش مرسوم و موردپسند بود، نداشت. آیینه نمیدانست آنها را چطور به هم معرفی کند.
سال تحصیلی تمام شده و به خانه برمیگشت. قطار پر از دانشجویانی بود که با کولهپشتی و کیف و بستههای کوچک و بزرگ، صندلیها و حتی راهروهای قطار را پر کرده بودند. مرد جوانی روبهرویش نشسته بود که پس از چندی متوجه نگاه او شد. مرد درواقع سعی میکرد نگاهش را از او برگرداند،
صفحه ۶۵