حادثهی دلخراش فروریزی ساختمان پلاسکو یکی از غمانگیزترین و شاید مبهمترین اتفاقات تاریخ معاصر ایران است. ساختمانی که درصبح سیام دیماه سال نودوپنج وقتی چشم بازکردیم در فاصله یک چشم بهمزدن دیگر درکلانشهر تهران تنها یک جای خالی بود که «باد از آن به راحتی عبور میکرد.» پسران آتشنشان و این حادثهی دلخراش بیشک تا همیشه در یاد تکتک ما خواهند بود.
ادبیات داستانی ما عموما نسبت به اتفاقات و حوادث معاصر بنا به ملاحظاتی بیتفاوت بوده است. اما بودهاند نویسندگانی هرچند انگشتشمار که با بهرهگیری از اتفاقات روز سعی در ساخت نگاهی دیگر به این ماجراها داشتهاند.
مهاممیقانی (رماننویس و کارشناس ارشد ادبیات نمایشی) که کار مهجورِ نگارش در حوزهی داستانهای جنایی در تمام طول سالهای فعالیتاش یکی از جدیترین دغدغههایاش بوده است پس از نگارش چند رمان موفق در این حوزه، که البته نمیتوان به طورکامل آنها را در دستهی رمان ژانر جنایی قرارداد، در سال 1396 ،یک سال پس از ماجرای آتشسوزی ساختمان پلاسکو، سراغ نگارش رمانی جنایی- حادثهای مرتبط با این اتفاق رفته است.
رمانی که به عقیدهی نگارندهی این متن، نقطهعطفی نهتنها در کارنامه میقانی بلکه در حوزه ادبیات ژانر فارسیست.
مهام میقانی همچون دیگرنویسندگان کاربلدِ جناییِ ادبیات جهان، کارآگاهی منحصر به خود در جهان داستانهایاش دارد. جهانیکه در تهران شلوغ و پرحادثهی معاصر شکوفا میشود. نام این شخص کارآگاه نقیبی ست. یک کارآگاه غیررسمی 44 ساله که عاشق محلهی سیدخندان تهران است و در حل معمای پروندههای جنایی شهر تهران با ماموران ادارهی آگاهی همکاری میکند.
در سیدخندان کسی را نمیکشند در یکی از شبهای اسفندماه سال نودوپنج دریکی از اتاقهای تاریک سردخانهی تهران آغاز میشود. اتاق تشریح شمارهی دو. اتاقی که کارآگاه نقیبی همراه نامزدش لیلی مختارباف درآن مشغول کالبدشکافی دستی قطع شده از مچ هستند. دستی زنانه با لاک مشکی که در یکی از گاوصندوقهایِ نسوزِ جانسالم بدربرده از ساختمان پلاسکو پیدا شده است. سرهنگ مبسوقی که کارفرمای کارآگاه نقیبی ست بخاطر درگیریاش با رازقتل خانوادهای چهارنفره در حوالی اتوبان نواب، در فاصله هشت روز مانده به عید نوروز این پروندهی رازآلود را روی میز کار نقیبی گذاشته است.
«بعد از اینکه نیروی انتظامی تمام گاوصندوقهای بیرون آمده از آوار [ساختمان پلاسکو] را به پارکینگ اداره آگاهی شاپور انتقال داد، در عرض ده روز برای تمام صندوقها صاحبی پیدا شد، جز یکی از بزرگترین آنها که به خاطر قرارداشتن در طبقات پایینتر و البته جنس خوب آن صدمه کمتری دیده بود...[مبسوقی] به بهانه اینکه سر از هویت صاحب آن درآورد مجوز کتبی میگیرد و با دستگاه جوش 250آمپر سهفاز و ارهآهنبر بنزینی هیوندایی درگاوصندوق را باز می کند.» (میقانی1396 :10-11)
درادامه کارآگاه نقیبی از سیدخندان تا حوالی ساختمان پلاسکو و حتی پارکینگ اداره آگاهی شاپور را در جستجوی سرنخی زیرورو می کند. در ابتدا پرونده چندان هم پیچیده بهنظر نمیرسد اما شرح گزارش پزشکی قانونی که لیلی نامزد کارآگاه آن را نوشته است ناگاه این پرونده را وارد فاز تازهای میکند.
«این دست حداقل دوهفته پس از آتشسوزی پلاسکو از بدن قطع شده است.»
اما چنینچیزی چطور ممکن است؟ باید خطبهخط با کارآگاه نقیبی در تهران ابرآلوده و بارانی روزهای پایانی اسفندماه همراه شویم تا بی سروصدا و بهدور از جنجالهای خبری سر از راز این پروندهی گره خورده با حادثهی پلاسکو درآوریم و با حال و هوای زندگی یکی از کارآگاهان جناییِ غیررسمی این شهر همراه شویم. کارآگاه نقیبی ما را در خیابانها و اماکنی از شهر تهران میگرداند که اتفاقاتی عجیب در آن در جریان است. میقانی، سیمایی از تهران ماههای پایانی سال نودوپنج را پیشروی مخاطب میگذارد که نگاه ما را به اینشهر هیجانانگیزتر از پیش میکند.
آنچه این رمان را را از دیگر آثار مشابه آن متمایز میکند، اشراف مهام میقانی بر روابط جاری میان کارآگاهان پلیس در ادارهی آگاهی و همچنین مناطق جرمخیز یا حداقل در نگاه میقانی مستعد جرم شهر تهران است. او پروندههای جنایی بسیاری را بررسی کرده و از زیروبم معمایی آنها برای آخرین اثرش با استادی وام گرفته است.
کارآگاه نقیبی هرچند از کاغذبازیها و روندکند رسیدگی به پروندههای جنایی بیزار است اما اینها دلیلی نشده تا میقانی آنچه را پیشروی کارآگاهاش میگذارد سرنخهایی سرهمبندی شده وگرههایی پیش افتاده باشد. داستان او هر قدم که جلوتر میرود، با هر کشفی که نقیبی میکند بیشتر بههم گره میخورد و درنهایت با درگیرکردن زندگی خصوصی کارآگاهاش با این پرونده، درفصلهای پایانی چون یک فیلم حادثهای-جنایی، که اتفاقا باز هم جایاش حتی در سینمای ما خالی بوده است، نفس را در سینهی خوانندهی مبهوت مانده از راز عجیب این پرونده حبس کند.
این رمان در سال 1396 توسط نشر بان، باهمکاری نشرآگه، در مجموعهی رمانهای سمر منتشر شده است.
در سید خندان کسی را نمی کشند
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.