کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان

نویسنده: ارنست همینگوی

سرهنگ چیزی نگفت و پیشا پیشِ جوانک توی راهرو راه افتاد.

راهروِ پهن و بزرگی بود با سقف بلند، و در سمت «گراند کانال» یک فاصله طولانی و مشخص میان درِ اتاق‌ها بود. اینجا قبلاً قصر بود و طبعاً هیچ اتاقی نبود که چشم‌انداز معرکه‌ای نداشته باشد، جز اتاق‌هایی که برای خدمتکارها ساخته بودند.

مسافتی که راه رفتند در نظر سرهنگ طولانی آمد، هرچند مسافت خیلی کوتاهی بود، و وقتی سروکلة پیشخدمت مسئول اتاق پیدا شد، قدکوتاه و سبزه، که چشم مصنوعی شیشه‌ای‌اش در حدقة چپش برق می‌زد و همین‌طور که کلید گنده‌اش را در قفل می‌چرخاند و نمی‌توانست همان لبخند کامل و صمیمانة همیشگی‌اش را بزند، سرهنگ آرزو کرد در هرچه زودتر باز شود.

صفحه ۷۹

افزودن به پاکت خرید 160,000 تومان

کتاب آن سوی رودخانه، زیر درختان

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

تا زمانی که یکی از ما زنده است، هردوی ما زنده هستیم. می‌فهمی؟

مروری بر کتاب زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند نوشته‌ی ارنست همینگوی

ناگفته‌های سرزمین زیتون

مروری بر کتاب چیزی برای از دست دادن ندارید جز جان‌هایتان

ذهن جادویی

جی. آر. آر. تالکین: مروری بر زندگی و آثار

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 160,000 تومان