کتاب نشانه را حک کن

نویسنده: ورونیكا راث

با صدایی آرام گفت: «اینها نشانه‌ی مرگ نیستن.»

من هم با صدایی با همان آرامی جواب دادم: «من فقط مرگ مادرم رو علامت گذاشتم. اشتباه نکن، من مسوول مرگ خیلی‌ها هستم؛ اما بعد از مرگ مادرم، دست از گذاشتن نشانه برداشتم. البته تا وقتی که نوبت زتسیویس رسید.»

ساعدم را فشار داد. «و در عوض تو... چی رو نشونه‌گذاری کردی؟ این علامت‌ها برای چی هستن؟»

«در مقایسه با عذابی که من به بار می‌آرم، مرگ یه نعمته. پس من درد رو ثبت کردم نه مرگ رو. هر کدوم از این علامت‌ها، کسیه که طبق دستور ریزک شکنجه دادم.» در ابتدا نشانه‌هایم را شمرده بودم، همیشه تعداد دقیق‌شان را می‌دانستم. آن زمان نمی‌دانستم ریزک دقیقا چند وقت از من به‌عنوان بازجو استفاده خواهد کرد؛ اما با گذر زمان، دست از شمردن‌شان برداشتم. دانستن تعدادشان فقط اوضاع را بدتر می‌کرد.

- وقتی اولین بار ازت خواست این کارو  انجام بدی، سنت چقدر بود؟

لحن صدایش را درک نمی‌کردم، زیادی ملایم بود. همین حالا مدرکی دال بر هیولا بودنم را نشانش داده بودم و با این حال چشمانش به جای عیب‌جویی با همدردی به من خیره شده بود. امکان نداشت معنی حرفم را فهمیده باشد و باز هم این‌طور نگاهم کند. یا شاید فکر می‌کرد دروغ می‌گویم، یا بزرگ‌نمایی می‌کنم.

صفحه 158

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب نشانه را حک کن

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

مضحکه‌ای از جنگ

مروری بر نمایشنامه‌ی سرباز شکلاتی نوشته‌ی جرج برنارد شاو

از جنون خودت مراقبت کن

مروری بر کتاب من شماره سه نوشته‌ی عطیه عطارزاده

یک شب بهاری در آوریل ۱۸۴۹

معرفی کتاب استنطاق نوشته‌ی فئودور داستایوفسکی

کتاب های پیشنهادی