کتاب شجاعت
کتاب شجاعت
1 عدد
یک روز صبح، او کنجکاو و کاوشگر، در دستشویی مادرش را باز میکند و میبیند او در حال آرایش است. دستش را دراز میکند و با کنجاوی جعبه پودر، رژ گونه و رژ لب را که روی سکوی کنار دستشویی پخش بودند، لمس میکند. مادر با تندی دست او را کنار میزند و میگوید: «به اینها دست نزن!» آنگاه با دقت شروع به آرایش میکند و در همان حال رو به جین میگوید: «تو خیلی خوششانسی! بیشتر زنها باید سعی کنند، اما تو نیازی نداری. هیچ امیدی نیست که زیبا شوی. بنابراین برخلاف بیشتر زنها، آزاد هستی.» دخترک، گریان دستشویی را ترک میکند و به اتاق خود میرود تا کتاب بخواند. در آن هنگام جین خردسالتر از آن بود تا دردی را که در درون حس میکردف درک کند.
صفحه 88