کتاب درد سیاوش
کتاب درد سیاوش
1 عدد
اوایل اردیبهشت سال ١٣٥٥ آبادان سحر هوا هنوز گرگ و میش بود که صدای مرغهای دریایی از خواب بیدارم کرد سرم کمی درد میکرد اما ساق پا و قوزک پای چپم که هنوز توی گچ بود، درد ،نداشت فقط بد جوری بی حس و کرخ بود. (دو سه جمعه پیش باید شاهکار بزنم و در باشگاه قایقرانی لب اسکله ساق پای خودم را بین دو تا قایق قلم کنم. تنها بودم، پنجره از شب باز مانده بود و من صدای شاخه های بوته گل کاغذی را هم پشت دیوار پنجره میشنیدم که به توری میخورد باد سحری بوی مهشط را به درون اتاق خواب فسقلی میدهید - همچنین بوی گاز و دود و سولفور پالایشگاه نفت و کارخانه های پتروشیمی را.