کتاب شب های بخارا (به روایت دوربین جواد آتشباری)
کتاب شب های بخارا (به روایت دوربین جواد آتشباری)
علی دهباشی، بخارا و من
پاییز سال ۱۳۸۵ به دعوت و پیشنهاد اسدالله امرایی، با علی دهباشی در کافه تیتر قرار ملاقات داشتم. قراری از پیش تعیین نشده، مراسمی کوچک، چندنفره، از اهالی روزنامههای توقیف شده و نشده. کافه پاتوق و محفلی برای مطبوعاتیها که به همت بهنام و همسرش بیتا سرپا بود. نخستین بار بود که «علی دهباشی» را از نزدیک می دیدم. در نوجوانی نامش را در مجله کلک فقید خوانده بودم. مجله ای که وزیری منتشر میشد و جلد کتابهایی که به کوشش او چاپ شده بود.
سردبیرش بود و در قطع «به کوشش علی دهباشی» ایـن عبارت برای من نوجوان، در آن دوران و حتی بعدترها، اندکی نامأنوس بود؛ مـن کتابها را به نام نویسنده و مترجم میشناختم و میخواندم. واژه «کوشش» برایم غریب بود. دهباشی در دیدار نخست با احترام و شوخ طبعی احوال پرسی کرد. اسدالله امرایی مرا به عنوان طراح و عکاس به ایشان معرفی کرد. اولین جملهای که بعد از معرفی از علی دهباشی شنیدم، این بود: «چه خوب! بیاید و عکاسی شبهای بخارا را انجام دهد». اسم شبهای بخارا را پیش از این شنیده بودم اما اطلاع دقیقی از آن نداشتم. برای من پیشنهادی شاخص و قابل توجهی بود و مهم تر از همه، اعتماد ایشان نسبت به من. در آن دوران، عکاسی بـرای مـن چندان جـدی نبود و بیشتر جنبه ثبت لحظههای شخصی داشت تا کاری چنین مهم و حائز اهمیت.
جواد آتشباری
تهران.مرداد ۹۹