کتاب دیگری (دو جلدی)
کتاب دیگری (دو جلدی)
«این چیه؟»
صدای خانم میکامی را شنیدم. از پسر بغلدستی من موچیزوکی سؤالی کرده بود. پویا موچیزوکی. او پسری ریزنقش، رنگ پریده و ساده و خوشقیافه بود. اگر با لباس زنانه در شیبویا قدم میزد، حتماً او را با یک «تکه»ی جوان و زیبا اشتباه میگرفتند و کسی او را بلند میکرد.
به هر حال، من از دیروز که به این مدرسه آمده بودم، هنوز حتی یک کلمه هم با او حرف نزده بودم، سعی کردم به او سلام کنم اما بهنظرم او عمداً نگاهش را از من میدزدید. تشخیص اینکه واقعاً خجالتی بود یا منزوی و انسانگریز، سخت بود.
سؤال خانم میکامی باعث شد تا گونههای موچیزوکی گل بیندازد و او در جواب کلماتی نامفهوم زمزمه کند: «اِم... من داشتم سعی میکردم به لیمو بکشم...»
«به لیمو؟ این؟»
صفحه ۱۱۵