کتاب پژواک برانگیز
کتاب پژواک برانگیز
1 عدد
تا تو بتوانی زنده بمانی
آنچه پر بود، نه سبد ماهی من، که حافظهام بود. مثل سِسکهای سینهسفید، فراموش کرده بودم که هرگز بتوان یک بار دیگر شاهد چیزی بود چون صبحگاه در محل انشعاب رود.
آلدو لئوپولد، سالنامه ناحیه شنزار
راه بازگشتشان را از شمالگان به جنوب پیدا میکنند. خانوادة سه نفره اکنون با دهها خانوادة دیگر پرواز میکنند. در اواسط بامداد، آفتاب هوا را گرم میکرد و به صورت ستونهای عریض بالا میبرد، و پرندهها بیش از یک و نیم کیلومتر بالاتر از سطح زمین پرواز میکنند. در فوجهای هر دم فزاینده در آسمان شناورند، در جهت جنوب به منطقة گرمایی پایینتر فرود میآیند، تا دوباره از آنجا اوج بگیرند. سرعتشان به حدود هشتاد کیلومتر در ساعت میرسد، و به این شکل هشتصد کیلومتر در روز را با بال زدن با بالهای خردشان طی میکنند. شامگاهان، نرم به سطح زمین فرود میآیند و در آبهای آزاد کمعمق که از سالهای گذشته بهخاطر سپردهاند آشیان میگیرند. بر فراز کشتزارهای درو شده میخرامند، دایناسورهای بال و پردار زوزهکشنده، آخرین بازماندة حیات، پیش از پیدایش ذات / خویشتن.
صفحه ۳۹۱