کتاب فهرست شیندلر
کتاب فهرست شیندلر
او در حاشیه چهارگوش میدان حرکت کرد.ژینا او را دید. با اشاره از ژینا خواست که از او فاصله بگیرد؛ من این کار را انجام خواهم داد. نمیخواست آنها کنار هم دیده شوند، چون میتوانست برای هر دوی آنها پایان بدی داشته باشد. اما او نیازی به نگران نداشت، او میتوانست وانمود کند که با ژینیا غریبه است. او ایستاد و با حیله گری دوست داشتنی قابل تحسین، دختر روی زمین میخکوب شد. ژینا سه ساله متوجه شد که نباید خود را به عمو نزدیک کند. او میدانست که اینجا وقتی عمو دارد حواس اساس را پرت میکند، ممکن است جان خود را از دست بدهد.
صفحه155