کتاب تهرانیا
کتاب تهرانیا
با اینکه چشم تمام پسرهای محله، دنبال دختران سرهنگ بود، کسی در حضور سرهنگ، جرأت نگاه کردن به آنها را نداشت. دو دختر جوان و زیبا، که به تازگی در دانشگاه قبول شده بودند و خواستگاران زیادی داشتند.
با قبولی دخترها در دانشگاه، میان سرهنگ و زنش، که همیشه گوش به فرمانش بود، اختلاف افتاد. زن سرهنگ در شانزده سالگی به عقد سرهنگ درآمده بود، و میخواست دخترها تحصیلاتشان را ادامه دهند و با ازدواجشان مخالف بود.
سرهنگ که در سختگیری و مو از ماست کشیدن، شهره خاص و عام بود، با قبولی دخترانش در دانشگاه، دچار تردید جدی شده بود. از یکسو بدش نمیآمد تا دخترهایش مدارج علمی کسب کنند و به جایی برسند. از سوی دیگر، از خوشگلی و شیطنتهای احتمالی آنها در هراس بود، و میدانست بهتر است که زودتر، راهی خانه شوهرشان کند.
صفحه ۲۵