کتاب زمستان
نویسنده: مهدی اخوان ثالث
در رهش، گذرگاهش،
هر جمال و جلوه که نیست
یا که هست، مینگرد:
آن شکسته پیر گدا
و آن دونده آب کدر
و آن کبوتری که پرد.
در رهش، گذرگاهش
هر خروش و ناله که هست
یا که نیست، میشنود:
زآن صغیر دکّه بدست
و آن فقیر طالعبین
و آن سگ سیه که دود.
ز آنچهها که دید و شنید
پرتوی عجولانه
در دلش گذارد رنگ.
گاه از آنچه میبیند
چون نگاه دیوانه
دور مانده صد فرسنگ.
صفحه48
مطالب پیشنهادی
خوشحال باش مرغک من
معرفی کوتاه کتاب کودک خوشحال باش مرغک من نوشتهی باب هارتمن
مغزی که همه چیز را میفهمد
مروری بر کتاب مغز پویا نوشتهی دیوید ایگلمن
مُهر پستی ونیز
معرفی کتاب هتل شبحزده نوشتهی ویلکی کالینز
کتاب های پیشنهادی