کتاب مردی به نام اوه | نشر تندیس
کتاب مردی به نام اوه | نشر تندیس
گربه پنجهاش را میلیسد و طوری به نظر میرسد که انگار از آن گربههایی نیست که حسابوکتاب جانهایش را در دست داشته باشد. اووه سری تکان میدهد و کنار میرود.
«پس بیا داخل.»
گربه خرامان از روی آستانهی در عبور میکند. اووه در را میبندد.
وسط اتاق پذیرایی میایستد. همه جا سونیا نگاهش میکند. فقط در این لحظه به فکرش میرسد که عکسها را طوری قرار داده که توی خانه هر جا میرود دنبالش میکنند. روی میز آشپزخانه است، به دیوار سرسرا و راهروی طبقه بالا آویزان است. روی تاقچه پنجرهی اتاق پذیرایی هم هست، جایی که گربه حالا پریده بالا و درست کنار او نشسته. وقتی قرصها را با صدای بلند روی زمین میریزد نگاهی ناراضی به اووه میاندازد. وقتی اووه بطری را برمیدارد، گربه با وحشت نگاهش میکند، انگار که میخواهد فریاد بزند؛ «ببین چه کار کردی!»
اووه کمی به تختهی دور دیوار لگد میزند، سپس برمیگردد و میرود داخل آشپزخانه تا بطری قرصها را توی کابینتی بگذارد. بعد قهوه درست میکند و برای گربه توی کاسهای آب میریزد.
در سکوت مینوشند.
صفحه 244