کتاب بچه
نویسنده: ماری داریوسک
سایهای دنبالش بود. همان سایه همیشه. سایه، خودش را در سایه دیوار گم میکرد و باز پیدایش میشد. گنده بود، به نظر یوسف گنده میآمد، یا اینکه شب و سایه - روشن کوچهها او را گنده، گندهتر مینمود؟ هرچه بود، این سایه ذهن یوسف را پر کرده بود. چیزی مثل بختک بود. هیکلش به اندازه دو تا آدم معمولی به نظر میرسید. یوسف حس میکرد خیلی باید درشت استخوان و گوشتالو باشد. مثل یک گاو باد کرده. گاوی که پوستش را با کاه پرکنند. شکمش لابد خیلی جلو آمده است. مثل شکم گاو. حتماً ـ پیراهنش، آن جا که روی شیب شکمش را میپوشاند، چرک و کثیف باید باشد. مثل چرم. تسمه کمرش باریک باید باشد. کهنه باید باشد. تسمه باریک و کهنه باید روی نافش نشست کرده و شکم ورم کردهاش را دو نیم کرده باشد.
صفحه ۳۹
- نام کتاب: بچه
- مترجم: نیلوفر مرادی حقیقی
- ناشر : کتاب دیدآور
- تعداد صفحات: 108
- شابک: 9786001041617
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1400
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز,رقعی
- دسته بندی: داستان فرانسوی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
داستان کاشتن بذر صلح
مروری بر کتاب کودک درختان صلح نوشتهی جنت وینتر
قطعهای از اسکریابین اثر عمیق دردناکی بر من گذاشت
معرفی کتاب شبح آلکساندر ولف نوشتهی گایتو گازدانف
دختر دال، ظلم را فریاد زد!
معرفی کتاب کودک دختر دال نوشتهی احمد اکبرپور
کتاب های پیشنهادی