
شهلا حائری، نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه، در سال ۱۳۳۷ در تهران و در خانوادهای اهل فرهنگ، ادب و عرفان به دنیا آمد. فضای پرمایه و فرهنگی خانه و حضور در محافل فکری پدربزرگش، هادی حائری، که چهرههایی چون علامه جعفری و محیط طباطبایی در آن رفتوآمد داشتند، از همان کودکی ذهن و زبان او را با شعر، فلسفه و ادبیات آشنا کرد.
شهلا حائری زبان فرانسه را ابتدا نزد پدرش که فارغالتحصیل ادبیات از دانشگاه سوربن بود و سپس در انستیتو مریم آموخت. مسیر تحصیلیاش را در رشته ارتباطات آغاز کرد، اما علاقه شدید به ادبیات فرانسه، او را به سمت ادبیات تطبیقی و ترجمه کشاند. او دکترای خود را در رشته ادبیات فرانسه اخذ کرد و از سال ۱۳۷۲ به عضویت هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی درآمد. او طی سالها تدریس، پژوهش و راهنمایی پایاننامههای متعدد به یکی از تأثیرگذارترین چهرهها در معرفی ادبیات فرانسه به مخاطبان فارسیزبان تبدیل شده است.
شهلا حائری افزون بر کار تدریس، فعالیت گستردهای در زمینه ترجمه داشته و آثار نویسندگان برجستهای چون اریک امانوئل اشمیت، آملی نوتومب، ژان آنوی، ژان-میشل ریب و فیلیپ کلودل را به فارسی برگردانده است. ترجمههای او بهویژه در حوزه نمایشنامه، با اقبال عمومی و اجرایی روبهرو شدهاند و نقش مهمی در آشنایی تماشاگران تئاتر ایران با ادبیات نمایشی معاصر فرانسه داشتهاند.
در کنار ترجمه حائری در زمینهی نویسندگی نیز فعالیت کرده و کتابهای داستانی و غیرداستانی مهمی به چاپ رسانده است. یکی از گلایههای او از ناشران و خوانندگان ایرانی این است که به ادبیات ترجمه بیشتر از ادبیات تألیفی بها میدهند. حائری مترجم خوبی است، اما این عنوان نباید بر دیگر فعالیتهای او سایه افکند. از تألیفات او میتوان به کتابهای بیخود و بیجهت، فهرست حسرتها و در سایهی مارسل پروست اشاره کرد.
حائری در طول سال فعالیت علمی و ادبیاش جوایز متعددی از جمله جایزه پروین اعتصامی و جایزه خانه نمایش را دریافت کرده است. مقالات و همکاریهای پژوهشیاش با مجلات معتبر ایرانی و خارجی، گواهی بر جایگاه علمی او در حوزه ادبیات معاصر است.
شهلا حائری با نگاهی ژرف و انسانی به جهان ادبیات، توانسته پلی میان فرهنگهای فارسی و فرانسه برقرار کند؛ پلی که از ذهنی پُرمایه، زبانی چیرهدست و نگاهی بینافرهنگی برمیخیزد. در ادامه مروری خواهیم داشت بر کارنامهی ادبی پربار این نویسنده و مترجم بزرگ و برخی از بهترین کارهای او را معرفی خواهیم کرد.
ادبیات فرانسه از دریچهی نگاه شهلا حائری
اهمیت مترجم در ادبیات چیزی فراتر از برگردانِ صحیح و روان متن است. مترجم پیوندی میان دو فرهنگ و زبان برقرار کرده و جامعهی خود را با نوابغ و نویسندگان دیگر فرهنگها آشنا میکند. گروهی از مترجمان تنها آثار اندیشمندان و نویسندگان مطرح را ترجمه میکنند و گروهی دیگر مانند شهلا حائری به سراغ نویسندگان توانمند اما ناشناخته میروند و با ترجمهی آثار آنها دری جدید به سوی خوانندگان زبان مادری خود میگشایند؛ بهعنوان مثال امانوئل اریک اشمیت یکی از نویسندگانی است که او به فارسیزبانان معرفی کرده است.
نمایشنامههای اشمیت سالها مورد توجه هنرمندان و مخاطبان ایرانی قرار گرفت و بسیاری از آثارش مانند خردهجنایتهای زن و شوهری، مهمانسرای دو دنیا، عشق لرزه، ملاقاتکننده و... با ترجمهی خانم حائری روی صحنه رفت. او نه تنها به گسترش ادبیات فرانسه در ایران کمک کرده است، بلکه نمایشهای بسیاری نیز به واسطهی ترجمههای خوب او امکان اجرا یافتهاند. امانوئل اشمیت نویسنده و فیلسوف فرانسوی است که آثارش تاکنون به بیشتر زبانهای زندهی دنیا ترجمه شدهاند و از ویژگیهای بارز آنها میتوان به تلاشی موفق برای ایجاد حس تأمل و تفکر در مخاطب اشاره کرد.
دکتر حائری علاوه بر آثار اشمیت به ترجمهی آثار دیگر نویسندگان فرانسوی مانند فیلیپ کلودل، الکسی میشالیک، ژان آنوی، ژان کوکتو، گرگوار دولاکور، ژان میشل ریب و... پرداخته است. برخی از این آثار به دلیل نامِ کمتر شنیدهشدهی نویسندگان، کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند؛ مثلاً کتاب صدای انسانی نوشتهی ژان کوکتو کمتر شناخته شده است، در حالی که حائری معتقد است کتاب بسیار مهمی است و مورد بیمهری قرار گرفته است. صدای انسانی نمایشنامهای است که برای اجرای مونولوگ نوشته شده است و در آن زنی با تلفن مشغول ارتباط برقرار کردن با معشوق خود است. این ارتباط بارها مختل میشود و پر از نوسانهای احساسی و انسانی است. کتاب کوتاه و خوشخوانی است که مترجم پیشنهاد میکند آن را مطالعه کنید، زیرا بهخوبی احساسات و مشکلات انسان امروزی را ترسیم میکند. کارنامهی ترجمهی شهلا حائری به اینجا ختم نمیشود. او علاوه بر ترجمهی متون فرانسوی به فارسی، آثار داستانی ایرانی را نیز به فرانسه ترجمه کرده است که رمان چشمهایش از نمونههای آن است.

نمایشنامه خردهجنایتهای زناشوهری
نمایشنامهی خرده جنایتهای زناشویی یا خردهجنایتهای زن و شوهری که حائری آن را با عنوان خردهجنایتهای زناشوهری ترجمه کرده است، از معروفترین آثار اشمیت به شمار میرود که به زبانهای بسیاری ترجمه شده است و در کشورهای بسیاری به روی صحنه رفته است. در ایران نیز این اثر بارها اجرا شده و همچنین تلهتئاتر آن اثر با بازی نیکی کریمی و محمدرضا فروتن ساخته شده است. این نمایشنامه روایتکنندهی رابطهای پیچیده میان یک زن و شوهر است. مرد طی یک حادثه حافظهی خود را از دست داده است و زن خاطرات مشترکشان را برای او بازگو میکند. در طول داستان به مرور متوجه میشویم رابطهی آنها مدتها پیش به سردی گراییده است و از این طریق گفتههای زن زیر سوال میرود. در این بین مرد رفتهرفته چیزهایی از گذشته را به یاد میآورد و خاطراتی را تعریف میکند که با گفتههای زن در تناقض است. کمکم همه چیز نادرست جلوه میکند و مخاطب با این سوالها درگیر میشود: این زن کیست؟ رابطهی این دو چگونه است؟ میانشان چه اتفاقی رخ داده و حقیقت چیست؟
این نمایشنامه کوتاه است، تنها دو شخصیت اصلی دارد و داستان در خلال دیالوگهای میان آنها روایت میشود. تناقضها و کشمکشهای میان این دو فرد و همچنین میل به کشف حقیقت مخاطب را تا پایان داستان میکشاند. مخاطبان بسیاری میگویند که این کتاب را در یک نشست خواندهاند. اشمیت گیرا و عمیق مینویسد و خواننده را به این فکر فرو میبرد که تناقضهای روابط شخصیاش چیست؟ همچنین مسائل مهمی چون عشق و روابط پیچیدهی انسانی و مشکلات انسان امروزی در برقراری ارتباط بهخوبی بیان میشود. این نمایشنامه نقدهای مثبتی را از جانب منتقدین و مخاطبان دریافت کرد و در ایران نیز با استقبال خوبی مواجهه و تاکنون بارها تجدید چاپ شده است.
خرده جنایت های زناشوهری
نمایشنامه مهمانسرای دو دنیا
اشمیت از جمله نویسندگانی است که به فلسفه اهمیت بسیاری میدهد و تراژدی و نمایش را محلی برای بروز فلسفه میداند و چه چیز در فلسفه بیشتر از عدم و هستی بحثبرانگیز بوده است؟ نمایشنامهی مهمانسرای دو دنیا پیرامون "مرگ" نوشته شده است و به لحاظ جهانبینی اشمیت از مهمترین آثار اوست. نام کتاب به مهمانسرایی اشاره دارد که میان دو دنیا واقع شده است و افراد در حالت اغما آنجا وقت میگذرانند. داستان با روایت زندگی شش شخص پیش میرود که در دنیا احوال و افکار متفاوت و بعضاً متضادی داشتهاند.
نمایشنامه با استفاده از تقابل این دیدگاهها گفتوگوهای فلسفی و مهمی را رقم میزند. این اثر مملوء از دیدگاههای فلسفی نویسنده و جملات تأملبرانگیزی است که مخاطب را به فکر فرو میبرد و _همچون دیگر آثار اشمیت_ بعد از مطالعهی کتاب رهایش نمیکند؛ همراه او وارد دنیای ذهنش میشود تا سبب تغییر و غنای آن شود. آنچه در سرتاسر این داستان به چشم میخورد تعلیق است. تعلیقی که شخصیتهای نمایش گرفتارش شدهاند و میان دو دنیا سرگردان ماندهاند و نمیدانند بعد از این مهمانسرا به دنیای مردگان خواهند رفت یا دنیای زندگان و از طرف دیگر تعلیقی که خواننده را با خود میکشاند تا بتواند هر یک از این شخصیتهای متفاوت را بهتر بشناسد. شخصیتهای نمایش و مخاطب هر دو به دنبال آگاهی هستند و این آگاهی را اندکاندک و در طول داستان کسب خواهند کرد.
یکی از مفاهیم مهمی که اشمیت برای روشنتر کردن مفهوم مرگ و عدم مطرح میکند، مفهوم «من» است. اشمیت اشاره میکند که آنچه میان این همه تعلیق و عدم آگاهی در اختیار داریم، تنها خودمان یعنی «من» است. آنچه وجود دارد ماییم و آنچه عدم است آینده و گذشته. اشمیت در این داستان به دنبال روبهرو کردن انسان با مرگ است و به مخاطبان خود تلنگری میزند تا این اتفاق مهم را هیچ نپندارند؛ زیرا بدون درک درست از مرگ نمیتوانیم مفهوم حقیقی زندگی را دریابیم.
در دنیای تألیف
مارسل پروست اندیشمند و نویسندهی مشهور فرانسوی و خالق رمان در جستوجوی زمان ازدسترفته است. کمتر کتابخوانی پیدا میشود که این کتاب را نخوانده و یا قصد مطالعهی آن را نداشته باشد. پروست از زمینهی فکری بسیار پرباری برخوردار بوده و از اغلب اندیشمندان و بزرگان زمان خود آموخته است. او همچنین با چهرههای سرشناس معاصر خود دوستی، معاشرت و مراودات نظری داشت. این رمان هفتجلدی و طولانی تحسین تمام منتقدان را برانگیخته و نویسندهی آن توانسته است به وسیلهی این کتاب نام خود را برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان ثبت کند. به گمان اکثر منتقدان شخصیت اصلی داستان نمادی از خود پروست است که در سراسر کتاب به دنبال معنا و حقیقت زندگی میگردد. این داستان سرآغازی بود برای نویسندگان و منتقدانی که به بررسی هرچه بیشتر مفاهیم مطرحشده در آن پرداختهاند. کتاب در سایهی پروست نیز از جمه این آثار است. شهلا حائری به واسطهی علاقه و سالها مطالعهی ادبیات فرانسه روح این اثر را بهخوبی درک کرده و به راهنمای خوبی برای مطالعهی بهتر و فهم دقیقتر آن تبدیل شده است.
اگر مشتاق بررسی کتاب پروست باشید، اغلب به آثار ترجمهشده برمیخورید و نمونههای تألیفی بسیار اندکند؛ در سایهی مارسل پروست از همین جهت است که اثر مهم و ارزشمندی تلقی میشود. این کتاب در هفت فصل و یک دیباچه نگاشته شده است که از این قرارند: «سبک و ساختمان رمان»، «زمان»، «شخصیتهای رمان»، «من اجتماعی و من حقیقی»، «هنر»، «عشق و دلدادگی» و «بازتاب هزارویک شب در زمان». همانطور که از عناوین فصلها پیداست، نویسنده تمام زوایای مهم یک اثر ادبی بزرگ را در نظر داشته و به آنها پرداخته است؛ همچنین دیباچهی سودمندی نگاشته است که خواننده را بهخوبی با زندگی و احوالات مارسل پروست آشنا میکند.
«در دوران تجدید نظر ادبیات است که پروست آغاز به نگارش رمان در جستوجوی زمان ازدسترفته میکند و عمر و سلامت خود را نیز در این راه مینهد. پروست بیمار از سال 1906 در اتاقش خود را محبوس میکند و تنها گاهی آن هم به خاطر کتابش یا یادآوری محیط و خاطرهای، از آن خارج میشود. تصویر غمانگیزی از اتاقش داریم. فرانسوا موریاک آن را بدینگونه وصف کرده است: اجاقی سیاه، تختی برهنه بدون روتختی که از پالتویی به جای پتو استفاده میشد، چهره صاحبخانه که از پس ماسکی مومیایی به ما خیره میشد و غذا خوردنمان را نظاره میکرد و تنها گیسوانش به نظر زنده میآمدند. او دیگر قادر نبود از مائدههای دنیوی بهرهای ببرد.»[1] کتاب مملوء از جزئیات اینچنینی است و پیوسته از نقلقولهای دوستان و نزدیکان پروست یا نظرات و گفتههای خود او خطاب به دوستانش در نامههایشان استفاده شده است.
یکی از بخشهای جذاب کتاب فصل چهارم است. در این فصل نویسنده بخشی از شالودهی فکری پروست را شرح میدهد. او که در تمام طول عمر خود در جستوجوی حقیقت و معنای زندگی بود، با ایجاد تمایز میان منِ حقیقی و منِ اجتماعی سرانجام توانست مسیرش را برای شناخت حقیقت هموار کند. «پروست در وهلهی اول به دنبال شناخت من حقیقی و شخصیت درونی خود است و از این راه میکوشد تا به قوانین جامعتری دست یابد که کم و بیش شامل اکثر انسانها شود. اعمال و احساساتش را تحلیل میکند، خود را بازبینی مینماید، به درون خود کاوشگرانه مینگرد تا شاید من حقیقیاش را بازیابد. به زودی پی میبرد که رخنه به درون خود چه کار دشواری است و دستیابی به من حقیقی دیگران به مراتب صعبتر.
از نظر او دشواری دستیابی به حقیقت نهاد بشری از اینجا ناشی میشود که در درون هرآدمی دو «من» متمایز و مجزا با هم میزیند. منِ اجتماعی و سطحینگر که فرار و متغیر است و منِ حقیقی که پنهان ولی واقعی است. پیچیدگی بشر از وجود این دو من ناشی میشود. میداند که توقعات و الزامات زندگی اجتماعی چگونه قادرند انسان را از حقیقت وجودیش منحرف و دور کنند. هر انسان اجتماعی کم و بیش تظاهرات من حقیقیاش را خفه میکند تا فقط در سطح زندگی کند، آنچنان که گاهی خود نیز گمراه میشود و این من زودگذر را با نهاد حقیقی خود اشتباه میکند. پروست رنج این تلاش دشوار را به جان میخرد و میداند که با سفر به اعماق وجودش حقیقت نهفتهاش را بازخواهد یافت.»[2]
دیگر سطوح فکری پروست نیز چه از طریق نقلقولهای خود او و چه با تحلیلهای نویسندهی کتاب در بقیهی فصول شرح و بسط داده میشود. در سایهی مارسل پروست یکی از منابعی است که به شناخت پروست و کتاب در جستوجوی زمان ازدسترفته کمک شایانی میکند. شهلا حائری همچنین چند رمان و داستان کوتاه نیز نوشته است. از آثار داستانی او میتوان به بیخود و بیجهت، فهرست حسرتها، آتش پشت شیشه و دیروز خیلی دیره اشاره کرد.
او ضمن تألیف و ترجمه، مقالات بسیاری نیز دربارهی ادبیات نوشته است که در مجلههای تخصصی ادبیات مانند بخارا منتشر شدهاند. شهلا حائری از فعالان مهم و تأثیرگذار حال حاضر ادبیات است.
ادبیات مسیر زیستن اوست
همانطور که گفته شد شهلا حائری را میتوان چهرهای تأثیرگذار در پیوند میان ادبیات فارسی و فرانسه دانست؛ زنی فرهیخته که در بستری فرهنگی پرورش یافت و با ذهنی ژرف و دغدغهمند، در حوزهی تدریس، ترجمه و تألیف حضوری پررنگ و خلاقانه داشته است. او نهتنها آثار نویسندگان شاخص فرانسوی مانند اریک امانوئل اشمیت را با زبانی روان و دقیق به فارسی برگردانده، بلکه با شناسایی نویسندگان کمتر شناختهشده، دریچهای نو به روی مخاطب ایرانی گشوده است. فعالیتهای او در حوزهی نمایشنامهنویسی، پژوهشهای دانشگاهی، تألیف کتابهایی مانند در سایهی مارسل پروست و نقدهای ژرفنگرانهاش، نشان از نگاه بینافرهنگی، حساس و مسئولانهای دارد که ادبیات را پلی برای تفکر، آگاهی و تجربهی زیستهی انسانی میبیند. کارنامهی پربار حائری گواه آن است که او صرفاً یک مترجم نیست، بلکه نویسندهای متفکر، معلمی الهامبخش و صدایی معتبر در ادبیات معاصر ایران است.
منبع: حائری، شهلا، در سایهی مارسل پروست، تهران، نشر قطره، 1384
[1]- حائری، 1384: 10 ( براساس نسخهی الکترونیکی)
[2]- همان، 161
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.