«خداحافظ آنتون آنتونویچ! از مهماننوازیتان خیلی متشکرم. از صمیم قلب میگویم: هیچجا به این خوبی از من پذیرایی نکرده بودند. خداحافظ آنا آندریفنا! خداحافظ ماریا آنتونوفنا، روح من!»[1]
خنده قضیهی مهمی است. نیکلای گوگول چنین میگوید که انسان از هیچچیز مانند خنده نمیترسد؛ خنده است که شما را وامیدارد تا از کارهایی دست بکشید که زیر فشار هیچ نیروی دیگری حاضر به دست کشیدن از آنها نبودهاید. این تمام آن چیزی است که در نمایشنامهی بازرس اتفاق میافتد. آنچه مردمان این شهر –و به تبع آنها، سیستم اداری- را دچار چنین فساد عظیمی کرده است یافتن پول به عنوان مسیری برای رسیدن به خوشبختی است؛ آنها رشوهگیری، دستبرد به خزانه، چاپلوسی و... را از راههای به دست آوردن پول و مقام میدانند و به سادگی وجدان پینهبستهشان را–چنانکه شهردارِ نه چندان تیزهوشِ شهر نیز چنین میکند- با قاعدهی «همه همین کار را میکنند» تسکین میدهند و به آرامش میرسانند.
نیکالای واسیلیویچ گوگول، در نمایشنامهی بازرس، اوضاع و شرایط اجتماعی و ساختار بوروکراتیک و فاسد نهادهای حکومتیِ زمان خود را به تصویر میکشد. نمایشنامه با خطابهی شهردار در جلسهی مقامات آغاز میشود: «آقایان، از شما خواستم تشریف بیاورید اینجا که خبر خیلی بدی را به اطلاعتان برسانم: یک بازرس دارد میآید اینجا.»[2] در این نقطه از داستان است که تنش آغاز میشود؛ آمدن بازرسی به شهر و ایجاد تشویش از خبر آمدنش در اذهان مقامات. آنچه در ادامه پیش میآید خودافشاگریِ ناخودآگاه مقامات فاسد در نزد کسی است که او را بازرس میدانند –خواه او واقعا بازرس باشد یا نباشد- پیش از آمدن بازرس مقامات در صدد رفع عیوب و پوشاندن نواقص ادارات برمیآیند. در اینجاست که ما با سطح دیگری از طنز مواجه میشویم؛ هنگام برشمردن مشکلات به نابسامانیهای جدی و اساسی اشارهای نمیشود و تمام تذکرات و تدابیر جنبهای سطحی و ظاهری دارند. گوگول نمایش را به سمت طنزی اغراق شده میبرد تا بتواند آن را از تیغ سانسور دور نگه دارد. «بنا به روایتها، تزار نیکالای اول که در نخستین شب اجرای بازرس در تئاتر حضور یافته بود، هنگام تماشای نمایش از ته دل قهقهه میزد. او بهتر از هرکس میدانست که مشکلات کشور بسیار فراتر است و در دل خوشحال بود که در نمایش به مسائل جدیتر پرداخته نمیشود.»[3] اما دقیقا هنر گوگول در اینجا است که با پرداختن به مسائلی سطحی ذهن خواننده را –غیرمستقیم- به مسائل مهم و عمیق معطوف میکند؛ خوانندگان خود، در کنار مقامات دولتی، شدیدا مورد انتقاد واقع میشوند. گوگول همهی آنها را در تودهای گرد میآورد و مسخرهشان میکند. مردمی که در رشوهدهی و تقلب کمتر از دولتیها نیستند. مسئله تنها بر سر آن است که «سمبهی چه کسی پرزورتر است.»[4]
صحنهی آخر نمایش، صحنهی صامت نام دارد؛ صحنهای با ماهیت نمادین که به شرح مکافات محتوم میپردازد. این مکافات محتوم، خبری از پیروزی عدالت نمیدهد بلکه وحشت از تعلیق را تصویر میکند؛ تعلیقی که تمام شخصیتهای نمایش به آن دچار شدهاند. بازگشت نمایش به لحظهی نخست آن، عدالت را معلق نگه میدارد: آیا بازرس حقیقی درستکارتر از مقامات است؟ گوگول با ایجاد چنین آرایشی از تکرار، وجود راهی برای خروج از وضعیت حاکم را زیر سوال میبرد.
[1]- بازرس کمدی در پنج پرده، نیکالای واسیلیویچ گوگول، ترجمه آبتین گلکار، نشر هرمس
[2]- همان
[3]- قضیهی مهم خنده، آبتین گلکار، بازرس کمدی در پنج پرده، نشر هرمس
[4]- بازرس کمدی در پنج پرده، نیکالای واسیلیویچ گوگول، ترجمه آبتین گلکار، نشر هرمس
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.